فرزندان کوروش
فرزندان کوروش عبارتند از:کمبوجیه ، بردیا ، آتوسا ،آرتیستون و رکسانا
بعد از کورش کمبوجيه پسر بزرگتر بر مسند قدرت نشست. کمبوجيه به خاطر اين که برادرش بر وي شورش نکند او را کشت. او اولين کاري که انجام داد لشکر کشي به مصر و سرکوب شورش در مصر بود. در حال برگشت از مصر به طرز مرموزي کشته شد. کمبوجيه تنها يک سال حکومت کرد.
بعد از مرگ کمبوجيه فردي به نام گئومات که از مردم ماد و طبقه مغ ها بود به پادشاهي رسيد. گئومات با استفاده از بي اطلاعي مردم از قتل برديا خود را برديا و جانشين کمبوجيه معرفي کرد.
گئومات در حدود 3 سال بر ايران حکومت کرد. بي کفايتي بيش از حد او در اداره امور کشور خانواده هاي پارسي را به شک وا داشت. 7 تن از 7 خانواده بزرگ پارسي بر او شوريدند و سر انجام توانستند حکومت را از او بگيرند و بار ديگر حکومت به دست پارس ها افتاد. از اين 7 تن داريوش کبير پسر ويشتاسب به حکومت رسيد.
درباره داریوش
قبل از شرح کار هاي داريوش بهتر است ارتباط خانوادگي داريوش با کورش کبير را برايتان بگويم. هخامنش يکي از افراد با نفوز در قوم پارس بود. هخامنش پسري داشت به نام چيش پش. چيش پش دو پسر داشت به نام هاي آريامن (شاه پارس) و کورش اول ( شاه انشان) . آريامن پسري به نام ارشام و کورش اول پسري به نام کمبوجيه داشت. کمبوجيه پدر کورش کبير بود. ارشام پسري به دنيا آورد به نام ويشتاسب و ويشتاسب هم پدر داريوش اول بود.
داريوش اقدامات زيادي براي ايران انجام داد و قدرت هخامنشيان را به بالاترين حد خود رساند. کورش بنيان گذار حکومت و داريوش استوار کننده حکومت است.
روش حکومت داريوش با کورش تفاوت داشت. داريوش با رسيدن به قدرت اعلام داشت اهورا مزدا او را به حمومت نشانده و اين بدان معنا بود که داريوش و خاندان هخامنشي و پارسيان داراي چنين موقعيت و مقامي هستند که هيچکس از آن بر خوردار نيست و همه بايد از هخامنشيان اطاعت کنند. داريوش خود را نياز مند به جلب حمايت کاهنان مصر و بابل و پرستش خدايان آن ها نمي ديد. جنگ ها و فتوحات داريوش را همه شما مي دانيد . همچنين اقدامات داخلي او را نيز بار ها و بار ها شنيده ايد. همان طور که گفتم قصد من گفتن مطالبي است که کمتر شنيده ايد.
داريوش کبير حدود 50 سال بر ايران حکومت کرد و امپراطوري هخامنشيان را به اوج خود رساند. جالب است بدانيد نخستين بار داريوش کبير سلطان آواره کشور اسپارت «دمارت» را در کشور خود پناه داد. دمارت اولين پناهنده سياسي بود که بعد از فرار از کشورش به ايران پناهنده شد و داريوش در دربار به نحو بسيار عالي از او استقبال کرد.
اواخر عمر داريوش بود که خبر آمد در مصر شورشي به پا شده و گروهي از سپاهيان ايران که براي نظارت در مصر بودند تحت محاصره قرار گرفتند. داريوش سپاهي بزرگ جمع آوري کرد و به سوي مصر حرکت کرد. در بين راه داريوش کبير فوت کرد و خشايار پسرش به جانشيني او منصوب شد.
خشايار شاه به علت اين که ايرانياني در جنگال مصريان به دام افتادند پدر خويش را با کارواني به پايتخت فرستاد و خود ادامه راه را پيمود . بعد از شکست مصريان خشايار شاه به معابد مصريان حمله نمود و سنبل مصر را شکست و اين امر باعث شد تا مصريان کينه اي ديرينه از ايرانيان به دل بگيرند.
خشايار شاه در طول دوران حکومت خود جنگ هاي فراواني کرد بزرگترين لشکر کشي او به يونان و آتش زدن شهر آتن بود. خشايار شاه با سپاهي گران (که هرودت تعداد سپاهيان ايران را بيش از 2 ميليون نفر مي نويسد) به يونان حمله کرد. مطمئينا هرودت در بيان اين مطلب اغراق کرده است. خشايار شاه با کمک از نيروي درياي و زميني توانست به خاک اروپا نفوذ کرده و آتن را به آتش بکشد.
اين جا لازم مي بينم نکته اي را ذکر کنم. کساني که مي گويند به آتش کشيدن تخت جمشد جواب حرکت خشايار شاه بود کاملا در اشتباهند چون اولا در زمان داريوش يونانيان شهر سارد را به آتش کشيدند و داريوش به فکر دادن جوابي محکم به يونانيان بود که اجل مهتش نداد و اين کار را خشايار شاه انجام داد و ثانيا هنگام به آتش کشيدن آتن در آن شهر هيچ انساني نبود يعني قبل از ورود سپاه ايران به آتن شهر خالي از سکنه شده بود ولي در زمان به آتش کشيدن تخت جمشيد توسط اسکندر تخت جمشيد پر بود از مردان و زنان دربار و بسياري از هموطنان ما در اين آتش سوختند.
با اين که خشايار شاه توانست آتن را به آتش بزند ولي نتوانست خاکي به کشور ما بيفزايد و بدون هيچ نوع ثمري به کشور باز گشت. اين جنگ که هزينه سر سام آوري براي دولت به جا گذاشت هيچ سودي براي ايران نداشت.
نکته ديگري که بايد ذکر کنم اين است که اين تفکر که تخت جمشيد با استفاده و بيگاري از اسراي جنگ ايران و يونان ساخته شد نيز کاملا بيهوده است زيرا اسناد معتبري موجود است که کليه کار گران تخت جمشيد حقوق مي گرفتند.
اگر بخواهيم به طور کلي پادشاهان هخامنشي را نام ببريم به اين شکل خواهد بود :
1- کورش کبير (550 - 529 قبل از ميلاد)
2- کمبوجيه ( 529 - 523 قبل از ميلاد)
3- داريوش اول ( 523 - 486 قبل از ميلاد)
4- خشايار شاه ( 486 - 466 قبل از ميلاد)
5- اردشير اول ( 466 - 424 قبل از ميلاد)
6- از اردشير اول تا داريوش دوم (424 - 423 قبل از ميلاد)
7- داريوش دوم (423 - 404 قبل از ميلاد)
8- اردشير دوم ( 404 - 361 قبل از ميلاد)
9- اردشير سوم ( 361 -338 قبل از ميلاد )
10- ارشک (338 - 336 قبل از ميلاد)
11- داريوش سوم (336 - 330 قبل از ميلاد)
در مورد شماره 6 اين توضيح لازم است که بعد از فوت اردشير اول پسرش خشايار شاه دوم به مدت 45 روز به سلطنت رسيد . سغديانس پسر ديگر اردشير که از زن ديگر اردشير بود برادر خود را به قتل رسانيد و خود به پادشاهي رسيد. بعد از پادشاهي دستور داد تا تمام برادران خود را به قتل برسانند تا مدعي ديگري براي حکومت نباشد. سر انجام داريوش يکي از برادران او از چنگ آنها گريخت و سر انجام در فرصتي مناسب برادر خائن خود را از پاي در آورد. مدت حکومت سغندياس تنها 6 ماه بود.
يعد از خشايار شاه حکومت هخامنشيان به مرور زمان رو به زوال نهاد. تا اين که در زمان داريوش سوم با حمله اسکندر مقدوني امپراطوري هخامنشيان نابود گشت.
اين نکته هم قابل ذکر است که حکومت هخامنشيان به واسطه قيام داخلي نابود نشد بلکه به وسيله حمله اسکندر نابود شد.
اسکندر مقدوني زماني که قصد حمله به ايران را داشت داريوش سوم بر مسند قدرت بود. يکي از دلايل شکست ايران را بدون شک مي توان اسير شدن سوگلي پادشاه نام برد. يکي از کار هايي که از زمان کورش کبير در ايران مرسوم شد و تا پايان سلسله ساسانيان در ايران رواج داشت به همراه بردن سوگلي پادشاه در زمان جنگ بود.
همانطور که مي دانيد پادشاهان ايران در آن زمان تعداد زيادي زن داشتند و تمام اين زنان را در حرمسرا نگهداري مي کردند. براي مثال اردشير دوم در حدود 364 زن داشت. حرمسرا عبارت بود ار کاخي که مخصوص زنان پادشاه بود و تمام خدمه آن از نديمه ها تشکيل شده بود و تنها مرداني براي حفاظت از اين کاخ قرار مي دادند.
بهترين و زيباترين زن حرمسرا را سوگلي مي ناميدند. معمولا زماني که جنگي بزرگ به وجود مي آمد و خود پادشاه در اين جنگ حضور داشت سوگلي حرم خود را نيز با خود به همراه مي آورد. اکثر مورخين و تاريخ نويسان اسلامي اين حرکت پادشاهان ايران را ناشي از زن دوستي و عيش و نوش پادشاهان خوانده اند و گفته اند که پادشاه هان ايران حتي در زمان جنگ نيز نمي توانستند دست از زنان خود بردارند. ولي آيا به راستي چنين است؟
دليل اصلي اين حرکت پادشاهان اين بود که اعتقاد داشتند در حضور همسر و سوگلي حرم خود جرات و دلاوري بيشتري به خرج مي دهند و مهمتر از آن مي گفتند اگر در اين جنگ لشکر ايران شکست خورد اولين زن و خانواده اي که به دست بيگانگان مي افتد زن پادشاه باشد. اگر قرار باشد بيگانگان به مال و ناموس ايرانيان تجاوز کنند اولين اين ها بايد همسر پادشاه باشد. همين دليل باعث مي شد تا جنگجويان ايران تا آخر توان خود در برابر دشمن ايستادگي کنند.
نقش برجسته و کتیبه های بیستون کرمانشاه
این نقش برجسته و کتیبه ها از معتبرترین و مشهورترین سندهای تاریخی جهان هستند که در ۳۰ کیلومتری شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متری بر روی صخره ای به سه زبان فارسی باستان و ایلامی و اکدی ( بابلی ) حک شده اند .این کتیبه ها و نقش برجسته نقل داستان معروف بر تخت نشتن بردیای دروغین و سرنگونی او توسط داریوش بزرگ می باشد .
داریوش شاه بزرگ در این کتیبه ها گفته است :
من داریوش , شاه بزرگ ,شاه شاهان , شاه کشورها , پسرویشتاسب , نوه ارشام هخامنشی .
این مغ, گئومات , او چنین می فریفت : من بردیا پسر کوروش هستم , من شاه هستم .
داریوش بزرگ در این کتیبه های با ارزش چگونگی سرکوب بردیای دروغین و سایر شورشیان را به تفصیل می گوید و در آخر هم از کسانی که کتیبه ها می خوانند در خواست می کند از کتیبه ها مراقبت کنند و به آنها آسیب نرسانند .
افسوس که نمی توانم کل متن را در اینجا بیاورم ولی به دوستداران کتیبه های هخامنشی و جویندگان علم خط میخی کتاب کتیبه های هخامنشی را توصیه می کنم که مولف آن دکتر غیاث آبادی هستند و دارای متن میخی و آوانوشت و متن فارسی می باشد .
نقش های این اثر تاریخی بر سطحی به طول ۶ متر و عرض یا ارتفاع ۳ متر و ۲۰ سانتی متر حجاری شده است و شامل تصویر داریوش و کماندار و نیزه دار شاهی و ۱۰ تن شورشگر است که گئومات مغ در زیر پای داریوش و ۹ تن دست بسته در مقابل او قرار دارند و سرهایشان بجز نفر اول بوسیله طنابی بهم وصل شده است و هرکدام لباس مخصوص کشور خود را بر تن دارند که آنها را از دیگری متمایز می سازد و بر بالای سر هرکدام نوشته ای است که نام شورشگر و محل شورش را معلوم می کند . در این مجموعه شاه با چهره اصلی و با اندازه حقیقی یعنی ۱۸۱ سانتیمتر نشان داده شده ، پای چپ و کمان او که در دست چپش قرار دارد بر بدن گئومات که زیر پای او به حال تضرع افتاده ، نهاده شده و دست راست پادشاه به نشانه پرستش به سوی فروهر بلند شده است.
یک فرضیه
بردیا دومین پسر كورش و برادر تنی كبوجیه بود. پس از درگذشت كورش كبیر در اوت 539 پ.م. این كبوجیه بود كه بر تخت فرمانروایی انشان/ پارس نشست و بردیا همچون زمان پدرش، به فرمانداری ایالتهای ماد و ارمنستان و كادوسان ادامه داد. بردیا از نیروی جسمانی و قدرت پهلوانی بسیاری برخوردار بود؛ چنان كه برخی روایات به قدرت بیرقیب وی در كشیدن كمانهای سخت تصریح كردهاند. حتا گفته میشود كه بردیا به لقب «تنو وزرك » به معنای تنومند و بزرگ جثه موصوف بوده است كه این امر نیز به قدرت پهلوانی وی اشاره دارد و البته نام بردیا نیز به معنای «بلند قامت» است.
به هنگام لشكركشی كبوجیه به مصر و شمال افریقا، بردیا نیز در كنار وی حضور داشت اما با بروز اختلافاتی میان آنان، بردیا به پارس بازگشت. در آن اوان بود كه اندك اندك در عرصهی امپراتوری، اعتراضات و نارضایتیهایی از سوی اقوام تابعه در واكنش به خراجهای سنگین و مالیاتهایی كه هزینههای سنگین نبرد در جبهههای افریقا تحمیل كرده بود، پدید آمد .بردیا با دیدن اوضاع رو به وخامت كشور و احساس نگرانی از وقایع آینده، در 11 مارس 522 پ.م. در محل «پیشییاووادا » (= پاسارگاد) مردم و لشكریان را به رویگردانی از پادشاهی كبوجیه فراخواند و اعلام داشت كه از این پس باید از وی فرمانبرداری كنند. كبوجیه با آگاهی از موضوع، بیدرنگ از افریقا رهسپار پارس شد اما در میانهی راه، در سوریه درگذشت. پس از كبوجیه، از آن جا كه بردیا اینك عملاً و قانوناً پادشاه مشروع امپراتوری به شمار میآمد، با تشریفاتی رسمی، در 11 ژوییهی 522 پ.م. خود را جانشین شاه متوفا اعلام نمود .
بردیا برای مقابله با ناآرامیها و فرونشاندن اعتراضاتی كه در اواخر دوران پادشاهی كبوجیه پدید آمده بود، هوشمندانه، ایالتهای امپراتوری را به مدت سه سال از پرداخت مالیات و خدمت نظام معاف نمود. چنین بود كه پادشاهی بردیا، با آرامش و بدون وجود هر گونه معارض و معترضی، ادامه یافت ستون اما از همان آغاز فرمانروایی بردیا، گروهی از بزرگان پارسی، مخالفت و ناسازگاری خود را با پادشاه جدید به گونهای ابراز داشتند. بردیا كه خطر این گروه مخالف را چندان جدی و اساسی ارزیابی نمیكرد، صرف پس گرفتن هدایای مشروط شاهنشاهی را از ایشان به منظور تنبیه، كافی دانست [بیستون، ستون یكم، بند 14؛ بریان، ص7 ـ 256]. اما این برخورد، مخالفان را به سوی یك كودتای تمام عیار سوق داد. این گروه كه شامل شش تن از بزرگان پارسی به نامهای «اوتان »، «گئوبروو »، «اردومنیش »، «بگبوخش»، ویدفرن » و «ویدارن » بود، با پیوستن داریوش، به هفت تن رسید. داریوش كه به خاندانی بزرگ و بلندپایه تعلق داشت، خود جداگانه در اندیشهی كودتا بود و تداركات و نیروهای جنگی لازم را فراهم ساخته بود. او پس از پیوستن به گروه، همراهاناش را وادار به تسریع و شتاب در عملیات كودتا كرد .سرانجام هفت كودتاگر نیروهای رزمی خود را متحداً به میدان آوردند و بردیا را كه گویا برای ییلاق در ماد به سر میبرد، در دژی به نام «سیكیاووتی » واقع در منطقهی «نیسای » محاصره و در نهایت در 19 سپتامبر 522 پ.م. دستگیر كرده و به قتل رساندند و وفاداراناش را سركوب ساختند. بدین ترتیب بود كه بردیا، پادشاهی كه به اتباع خود سود و نیكی بسیاری رسانده بود و در مرگ وی، مردم سراسر امپراتوری به سوك نشسته بودند پس از هفت ماه فرمانروایی و كوشش برای بهبود و آرامش بخشی به اوضاع حساس امپراتوری، سرنگون شد و تخت سلطنت وی به دست هفت كودتاگر پارسی افتاد.
اما داریوش كه یكی از اركان اصلی كودتا علیه بردیا بود و سپس به مقام والای شاهنشاهی امپراتوری هخامنشی دست یافت، به جهت توجیه كودتای خویش و یاراناش و مشروع جلوه دادن قتل بردیا ــ پادشاه قانونی كشور ــ و رد نسبت غاصبیت و شاهكشی، با تبلیغاتی دامنهدار و گسترده، حقایق را پوشیده داشت و سرگذشت بردیا را از گونه ای دیگر بازگو و توصیف كرد و آن را به صورت اعلامیهای حكومتی، به سراسر اقوام و ایالات امپراتوری ابلاغ نمود. داریوش در كتیبهی بیستون و سپس، مورخان یونانی كه در كلیات، پیرو همین اعلامیه هستند ولی در جزییات، آكنده از تناقض و اختلافاند، ماجرا را چنین بازگو میكنند كه كبوجیه پیش از رهسپاری به مصر، بردیا را به قتل رسانده بود و كسی از این رویداد آگاهی نداشت. تا آن كه با بروز ناآرامی و آشوب در امپراتوری، مغی به نام «گئومات » كه از ماجرای قتل بردیا آگاه بود و چهرهای شبیه به وی نیز داشت، در پارس شورش كرد و خود را بردیا پسر كورش و برادر كبوجیه معرفی نمود و همهی مردم نیز بیدرنگ به او پیوستند تا آن كه كبوجیه در راه بازگشت از افریقا درگذشت و گئومات سلطنت را به دست گرفت. وی میكوشید با مخفی كردن خود و اعدام كسانی كه قبلاً بردیا را میشناختند، بر كسی آشكار نشود كه او بردیای راستین نیست. سرانجام، هفت ماه پس از آغاز پادشاهی گئومات، داریوش و یاراناش بر وی چیره گشتند و به قتلاش رساندند .
اما وجود تناقضات و نكات خردناپذیر بسیار در این روایت، ساختگی بودن این داستان را به خوبی آشكار میسازد:
1) ممكن نیست شاهزادهی بزرگی چون بردیا را كه حاكم چندین ایالت امپراتوری بوده، پنهانی و بیسروصدا به قتل رساند اما در طول چندین سال، كسی از میان خانواده و درباریان و مردم، متوجه و جویای غیبت شاهزاده نبوده .
2) این كه گئومات از هر لحاظ شبیه و مانند بردیا باشد و كسی در این مدت متوجه هیچ گونه اختلافی نشود، ممكن نیست. جالب آن كه هردوت میگوید سمردیس (= گئومات) برای شناخته نشدن، خود را از نظرها پنهان داشته بود، اما با وجود این، در ادامه، به رفت و آمد آزادانهی بزرگان و زنان پادشاه به نزد وی تصریح میكند!
3) همهی منابع و روایتگران معترفاند كه پادشاهی گئومات از آغاز مورد تأیید و پذیرش مردم بوده و همگان آن را قانونی و مشروع و تردیدناپذیر میدانستهاند. چنان كه داریوش تصریح میكند به محض اعلام پادشاهی از سوی گئومات، همهی لشگریان و مردم پارس و ماد و دیگر ایالات به او پیوستند و روی آوردند و هردوت نیز میگوید كه لشكریان پارسی یقین داشتند كه این، بردیا پسر كورش است كه خود را شاه خوانده است. با این وصف، چگونه میتوان تصور كرد كه پادشاهی فردی غاصب و متقلب و شیاد بدین گستردگی و سرعت و بدون هیچ شك و شائبهای مورد پذیرش همهی اقشار و اقوام امپراتوری واقع گردیده بود؟
4) برقراری آرامش و امنیت در زمان پادشاهی گئوماتای فرضی، به گفتهی همهی روایتگران [داندامایف، ص190]، و در مقابل، بروز و پیدایش انبوه شورشها و آشوبها در سراسر امپراتوری، بلافاصله پس از كشته شدن گئومات به دست داریوش و یاراناش، به آشكارا نشانهی واكنش مردم در برابر قتل پادشاه مشروع و قانونی كشور (بردیا) و اعتراض گستردهی ایشان علیه كودتا و شاهكشی داریوش و یاراناش بوده است.
5) هردوت میگوید كه كبوجیه در هنگام بازگشت از مصر جهت سركوبی سمردیس، نزد بزرگان و لشكریان اعتراف كرده بود كه خود، فرمان قتل بردیا را صادر كرده و آن كه به نام پسر كورش (بردیا) در پارس ادعای پادشاهی میكند، مغی شیاد و غاصب به نام سمردیس است. اما جالب این جاست كه هیچ كدام از شنوندگان این سخن را باور نمیكنند بل كه همگان یقین دارند كه آن فرد، كسی جز بردیا پسر كورش نیست. اساساً نكتهی كلیدی در سراسر داستان گئومات این است كه همهی منابع و راویان اعتراف میكنند كه پادشاهی گئومات از ابتدا تا انتها از سوی همهی مردم مورد تأیید و پذیرش بوده و كسی شك نداشته كه فرمانروای جدید، كسی نیست جز بردیا فرزند كورش و فقط داریوش و یاراناش بودهاند كه پادشاه را نه بردیای راستین، بل كه مغی شیاد به نام گئومات میپنداشته و معرفی میكردهاند! جالب این كه یكی از بزرگان پارسی به نام «پرخاسپس » كه به عنوان عامل كبوجیه برای قتل بردیا معرفی شده بود ، هیچ گاه زیر بار چنین اتهامی نمیرفت و بعدها، زمانی كه در شرایط سخت روانی ناگزیر به پذیرش چنان اتهامی شد، بلافاصله خودكشی كرد!
6) آشیل، قدیمیترین نویسندهی یونانی كه دربارهی هخامشیان مطلب نوشته و در عصر داریوش نیز میزیسته و گویا هنوز متأثر از تبلیغات سراسری دولت وی نبوده است، در نمایشنامهی خود به نام «پارسها»، گئوماتای فرضی را با نام «مردوس » معرفی كرده و او را پادشاه مشروع پارسها دانسته كه به دست «ویدفرن» و یاراناش با نیرنگ به قتل رسیده است.
بنا بر مواردی كه گفته شد، آشكار است كه روایت داریوش در بیستون و در پی آن، گزارش مورخان یونانی از گئومات، یكسره ساختگی و دروغین بوده و در واقع، گئومات كسی جز بردیا فرزند كورش و برادر تنی كبوجیه نبوده است كه به جهت توجیه و پرده پوشی قتل وی، چنان داستانی دربارهی وی از سوی داریوش و یاراناش ساخته و فراهم شده بود تا وانمود شود پادشاهی كه به دست این گروه كشته شده، نه بردیا پسر كورش و شاه قانونی كشور، بل كه مغی شیاد و متقلب بوده كه تخت سلطنت را غصب كرده و لذا قتل او كاملاً موجه و مشروع و بایسته بوده است!
متأسفانه تا حدود اوایل نیمهی دوم قرن بیستم، ابهت و عظمت شخصیت داریوش كبیر مانع از آن شده بود كه پژوهشگران به دور از نگاهی احساسگرایانه، نسبت به داستان گئومات عمیقاً شك و تردید كنند و او را كودتاگر و شاهكش بنامند. اما اینك با ابزار بُرنده و خردپسند «نقد و سنجش»، ابعاد واقعی ماجرا به خوبی آشكار و حقایق پنهان شده برملا گردیده است.