زیبایی یک پوان منفی!!!

خیلی از اطرافیانم رو دیدم که میگن خوش به حال فلانی چقدر خوشگله، اگه من نصف زیبایی اونو داشتم غصه نداشتم...
اگه چشمام اینجوری بود...
اگه پوستم سفید بود...
اگه قدم بلند بود و هزار تا اگه دیگه...

من همیشه در جواب دوستام همینو میگم: چرا نیمه پر لیوان و نمی بینید؟ اولا که به نظر من زشت و زیبا معنی نداره و نمیشه به یه آدم برچسب زشت بودن یا زیبا بودن زد. حالا (متاسفانه) بعضی از چهره ها به اصطلاح بیشتر به دل اطرافیان می شینه. متاسفانه به این دلیل که وقتی یه نفر ظاهر زیبایی داره 90 درصد خواستگاراش یا دخترهای فامیل اونو به خاطر ظاهرشون دوست دارن، نه به خاطر شخصیتشون. واین باعث هزار و یک مشکل در آینده میشه.

برای مثال فرض کنید که شما میخواید یه کتاب بخرید وقتی وارد کتاب فروشی میشید دو تا کتاب رو میز کتاب فروشی هست؛ جلد یکی از اون کتابا واقعا فانتزی و زیباست. هارمونی رنگاش، طراحی منحصر به فردش و همه و همه تورو جذب میکنه که بخریش بدون اینکه به محتوای کتاب توجه کنی...!
شاید ظاهر کتاب یکی دو روز اول برات دوست داشتنی باشه اما بعد کتابو باز میکنی و می بینی این اون کتابی نبوده که تو دنبالش بودی واین یعنی باختن. کتاب یه عمر تو قفسه خاک میخوره و آخرش تو سطل زباله ست. خودتم هم وقتتو از دست دادی هم پولتو...

اما وقتی یه کتاب ساده می بینی، اول روی جلدو میخونی که بفهمی این کتاب راجع به چیه اگه موضوعشو دوست داشتی صفحه میزنی و چند صفحه میخونی بعد که می فهمی محتواش چیه با خیال راحت اونو میخری چون میدونی این همون کتابیه که می خواستی.

ما آدماام مثل همین کتابا هستیم، پس اگه فکر میکنی زیبا نیستی خوشحال باش!
همیشه ساده باش و بذار همه تورو به خاطر اونی که هستی بخوان. یعنی شخصیتت...

من همیشه خدارو به خاطر نقاط ضعفم شاکرم، خدایا شکرت که این ضعف رو در من قرار دادی، تا کسی که منوبه خاطر خودم نمیخواد پا پس بکشه. چون نمیتونه منو خوشبخت کنه...




چرا اصرار دارید بدون بلیط سوار شید؟؟؟؟؟

یکی از دغدغه هایی که ما جوونا باهاش درگیریم خواستن چیزاییه که هیچوقت مال ما نمیشن، حالا این خواستن توهر چیزی میتونه باشه:
عشق یک طرفه...
ثروت های آنچنانی...
خانواده تحصیل کرده و اصیل و هزار تا آرزوی دست نیافتنی دیگه...
چرا یاد نمیگیریم به اندازه خودمون بخوایم، شاید داشتن هر کدوم از اینا خوب باشه اما وقتی که بتونیم بدستشون بیاریم. وقتی پدرو مادرت تحصیل کرده و ثروتمند نیستن نمیتونی عوضشون کنی. پس اونارو بپذیر تا دیگرانم تورو همینطور که هستی بپذیرن.

اگه درست نگاه کنی نداشتن این شرایط نمیتونه مانع رسیدن تو به هدفت که همون خوشبختی و رضایته بشه، تنها شرط لازم برای موفقیت تو صبوریه..!! فرض کنید واسه استخدام تو یه اداره میخواید به خارج از شهر برید. میخواین بلیط بخرین ولی مسئول باجه بهتون میگه بلیط نداریم و این اتوبوس پر شده. در این جور مواقع متأسفانه اکثر ما یک عکس العمل داریم اصرار داریم خودمونو یه گوشه ای جا کنیم... شده رو چهارپایه و پابوفه بشینیم، باید سوار همون اتوبوس بشیم. تا منتظر اتوبوس بعدی نباشیم!

اما تا حالا به این موضوع فکر کردید که شاید این انتظار براتون مفید باشه؟
به کارایی که میتونید تو این زمان انجام بدید فکر کردید؟
چرا تا رسیدن اتوبوس بعدی مطالعه نمی کنید، اینجوری با اطلاعات و اعتماد به نفس بیشتری سراغ هدفتون میرید.
یا وسائلتون رو چک کنید. چیزی از قلم نیافتاده؟ شما کاملاً آماده رفتن هستید؟
اخبار آب و هواشناسی رو گوش بدین، آیا همه چیز برای رسیدن شما مهیاست؟
و هزار تا کار مفید دیگه که ناخودآگاه رسیدن به هدفتون رو آسون تر میکنه...

حالا اتوبوس بعدی رسیده و شما اولین کسی هستید که واردش میشید. پس میتونید بهترین جا رو واسه نشستن انتخاب کنید تا یه سفر آروم و راحت داشته باشید و با انرژی بیشتری سراغ هدفتون برید.

زندگی ام همین جوریه گاهی برای رسیدن به هدفت باید تا اتوبوس بعدی صبر کنی...
بیشتر بهش فکر کن!


زیبایی های مرگ؟!؟!

امشب شب قدر بود و ما رفته بودیم مسجد، باز موقع دعاهای آخر شب شد و دعایی که تو ذهن من یه سواله بزرگه.
خدایا عمر مارا طولانی بگردان...
یاد اون جمله میافتم که «همه دوست دارن برن بهشت، اما هیچ کس دوست نداره بمیره». چند ساله این دعا رو میشنوم اما آمین نمیگم چون با فلسفه من همخونی نداره؛اگه ما واقعاً عاشق خدا هستیم چرا باید از رسیدن بهش فرار کنیم؟ اگه واقعاً دوستش داریم پس چرا باید از جهنم بترسیم؟
وَلَئِن اَدخَلتَنی النارَ بِحُبی لَکَ    (و اگر به دوزخم داخل سازی اهل آتش را از محبتم به تو آگاه می سازم)
تا حالا به این فکر کردین که چرا وقتی ما عاشق کسی میشیم (عشق زمینی) همش سعی میکنیم جوری باشیم که مورد تأیید معشوقمون باشیم و اگر ناخواسته خطایی ازمون سر بزنه تنبیه و توبیخشم بادل و جون می پذیریم. وقتی دلمونو به کسی میدیم عصبانیتشم برامون شیرین میشه.پس چرا در مورد خدا که عشقش فراتر از همه این هاست اینجوری نباشیم؟
چرا باید حرص دنیایی رو بزنیم که آدماش خیلی ساده به هم دروغ میگن، دنیایی که پر از جنگه ،دنیایی که آدماش خیلی راحت به هم ظلم میکنن، جایی که خوبی هاتو پای حماقت وگذشتتو پای سفاهت و بلاحتت میذارن.
اما پیش خدا از این خبرا نیست...
دروغی نیست، ظلمی نیست، جنگی نیست، در محضر خدا همه چیز خوبیه، همه لطفه، همه بخششه. هیچ بدی وجود نداره. همونایی که خوبیاتو پای حماقتت میذاشتن اونجا میفهمن که احمق واقعی کیه.
یه لحظه چشماتو ببند و همچین دنیایی روتصور کن...
چرا باید از همچین جایی فرار کنیم؟
اگه واقعاً عاشق خداییم چرا واسه رفتن پیشش ازش مهلت بخوایم؟
فَکَیفَ اَصبِرُعَلی فِراقِکَ   (چگونه بر فراق تو صبر توانم کرد؟)
مگه نه اینکه عاقبت همه رفتنی هستیم؟
مگه نه اینکه اومدیم بندگیمونو، خلوص نیتمونو بهش ثابت کنیم؟
واقعاً این دنیا ارزش یه لحظه درنگ کردنو داره؟
یه کم بیشتر بهش فکر کن...!
میبینی اگه دیدتو عوض کنی حتی مرگم میتونه زیبا و خواستنی باشه! پس جوش چیو میزنی؟ وقتشه اون عینک بدبینی رو از چشات برداری.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید


چی باعث شد من سراغ عشق های خیابونی نرم؟

تواین مقاله سر صحبتم با همه ست. تو دنیایی که شیطان های انسان نما همه جا دام پهن کردن تا دامن پاکتونو لکه دار کنن مواظبت از خودتون و عزیزاتون واستون میشه یه دغدغه بزرگ . منم این دوران و گذروندم البته با کمک خانوادم خوشبختانه سربلند از این آزمایش بیرون اومدم تو این مقاله قصد دارم چیزایی که بهم کمک کردو واسه شما بگم که امیدوارم همونطور که به من کمک کرد واسه شماام مثمر ثمر واقع بشه
وقتی به سن نوجوونی رسیدم برادرم خیلی ساده و بی مقدمه حرفایی بهم زد که واقعاً کمکم کرد (قابل توجه آقایون متعصب) از چیزایی که تو این دوستیا اتفاق میافته برام گفت، از لطمه هایی که میتونم به عنوان یه دختر ببینم، از اینکه یه پسر چطور از سادگی یه دختر سوءاستفاده میکنه. نه با لهنی متعصب و جبهه گیرانه، با لهنی مهربون اما قاطع و شیرین از همه چیز گفت . از دخترایی که عاقبتشون به اعتیاد و خودکشی کشیده و یه کلیپ نشونم داد که توش خود کشی یه دخترو نشون میداد.
اما بازم منو از کاری منع نکرد و به همین چند جمله بسنده کرد. این جمله ها واقعاً منوتحت تأثیر قرار داد :
از آزادی هات لذت ببر ، با دوستات برو بیرون، به مهمونی هاشون برو، مهمونی بگیر وکارایی که دوست داری انجام بده
اما اگه فکر میکنی اون پسری که تو خیابونه عاشقته؟ باشه من مشکلی ندارم
ولی اینو بدون اگه با احساساتت بازی کرد، اگه آبروتو برد، اگه تورو شکست، دیگه سراغ من نیا. چون نه تو قلبم ونه در کنارم دیگه جایی واسه تونیست.
باید تو تاریکی و تنهایی بسوزی و هیچ کس نیست که ازت حمایت کنه. حالا تصمیم با خودته که آزادی ها و حمایت بی قید و شرط خانواده تو با یه عشق زود گذر عوض کنی یا نه؟
(الانم از نوشتن حرفاش لذت میبرم) ولی این جوری نبود که این حرفا منو به یقین برسونه. خوب اون موقع خیلی خام بودم
اولش ترس بود، ترس از دست دادن آزادی هام. کم کم این ترس تبدیل به عذاب وجدان شد برام، از اینکه بخوام از اعتماد خانوادم سوءاستفاده کنم ناراحت میشدم و در نهایت طولی نکشید که به یقین رسیدم جایی که اعتقادم شدچون تو این ساله به چشم اطرافیانم رو میدیدم.
حالا 25 سالمه و افتخار میکنم که فریب هیچ پسری رو نخوردم و به هیچ کسی اجازه ندادم با احساساتم بازی کنه. نه اینکه به غار تنهایی برم نه، تو دانشگاه ، تو فامیل و اطرافیانم باهاشون معاشرت میکنم. اما هیچوقت اجازه نمیدم از خط قرمزهام عبور کنن. چون فرق بین روشن فکری و [...] هم اینجاست، درست روی این خط...
فقط یه چیزو بدون اونی که تو خیابون بهت میگه عاشقته دروغه و دلیلش اینه که عشق یعنی پاکی، یعنی نجابت، یعنی خودتو در وجود دیگری ببینی، یعنی حاضر باشی ازش بگذری تا مشکلی براش پیش نیاد. اما اونی که تو خیابون میاد سراغت اولین قانون عشق و زیر پا گذاشته. چون به مهم ترین دارایی تو یعنی آبروت لطمه زده.
نصیحتت نمیکنم چون خودمم نصیحتو دوست ندارم. فقط ازت میخوام بهش خوب فکر کنی.
آبرو، شرف و نام نیک چیزایی نیستن که بشه دوباره بدستشون آورد!