معرفی کتاب رهششاید برای خیلی از ما پیش آمده باشد که بگوییم: این شهر به زودی نفس ما را خواهد گرفت شاید بارها بهخاطر آلودگی هوا و شلوغیهای بی حد و حساب آسیب دیده باشیم، شاید کلافه شده باشیم و در دلمان گفته باشیم چارهای جز فرار نیست. دارم از تهران حرف میزنم؛ تهران شلوغ و پر از هیاهو پر از مردمانی که مدام در حال رفتن هستند اما فقط میروند و از کمی دورتر که نگاه کنی خیال میکنی فقط میخواهند فرار کنند مقصدی ندارند و تنها به قصد رفتن در حرکتند. رهش را که میخوانیم بیشتر دلمان رهایی میخواهد شاید هنوز در همین کشور جایی برای نفس کشیدن باشد، جایی که درختها و حوضچهها جای خود را به آهن و آجر و سنگ نداده باشند. رضا امیرخوانی با نوشتن کتاب رهش انتقادات تند خود را نسبت به تغییرات شهر بیان کرده است و با صراحت تهران را شهری ناامن معرفی کرده است. رهش داستانی برای رهاییداستان کتاب رهش را یک زن روایت میکند در حالیکه نویسنده مرد است؛ نکتهی قابل توجه در رهش همین است. شاید در ابتدای کتاب این امر اشتیاق را برای خواندن زیاد کند و خواننده به دنبال کشف نکتهای تازه باشد، که دلش بخواهد بداند چطور یک مرد خودش را به جای زنی گذاشته و شروع به نوشتن کرده، چطور احساسات زنانه را در خود بهوجود آورده است، یا اینکه اصلا درک درستی از عواطف زنان دارد یا نه؟ رمان رهش را از زبان زنی به نام لیا میخوانیم، مادری که برجساز بوده و حالا از سبک معماری شهر بیزار است و با همسرش علا که در شهرداری کار میکند مدام در جنگ است. آنها پسری به نام ایلیا دارند که از بیماری آسم رنج میبرد. لیا شهر تهران را باعث و بانی بیماری پسرش میداند. آنها در خانهی پدری لیا زندگی میکنند، خانهای در محلهی دارآباد که دست نخورده باقی مانده و همراه یک خانهی دیگر تنها خانههای محلهاند که شکل قدیمی خود را حفظ کردهاند. لیا در قسمتی از کتاب کودکیاش را اینطور توصیف میکند: «من و مادر دو صندلی تاشو ارج داشتیم که باز می کردیم و مینشستیم زیر درخت بیدمجنون. مینشستیم و وسط صبحانه زل میزدیم به مسیر کلک چال. پدر صبح زود میرفت برای کوه نوردی. نمیشد پدر را دید. سر صبحانهی ما، پدر که آینهی کوچکِ آرایش مادر را برداشته بود از داخلِ جعبه ی منجوق دوزی شده، مینشست روی سنگی در مسیر و آینهی بلژیکی را میگرفت سمتِ خورشید صبح. بعد نور شرق را میانداخت سمتِ خانهی ما.» رهش رمانی در وصف این روزهای تهران است، تهرانی که بیشتر خانههای قدیمی آن تبدیل به برجهای سر به فلک کشیده شده و به قول لیا وقتی از بالا به شهر نگاه کنی برجهایی نصفه میبینی که معلوم نیست کجا به زمین رسیدهاند. این کتاب به روند تغییر در پایتخت پرداخته است که یکی از مشکلات بزرگ آن آلودگی هوا و بروز بیماریهای تنفسی در نسل جدید است. رضا امیرخوانی در مصاحبهای، کاری که ما با خود و شهرمان میکنیم را به «خودبس» تشبیه کرده که روشی قدیمی برای شکنجه بوده است، روشی که در آن وقتی شخصی محکوم به گناه میشد، اعضای بدنش را میبریدند و به خوردش میدادند تا با رنج و عذاب به زندگی ادامه دهد. وقتی شروع به خواندن رهش میکنید کمی طول میکشد با ادبیات خاص نویسنده آشنایی پیدا کنید ولی بعد از آن شاید حتی دلتان نخواهد کتاب را زمین بگذارید و خوشحال باشید از اینکه با الفاظ جدیدی آشنا میشوید. کتاب رهش در جشنوارهی جلالآلاحمد برای بخش رمان و داستان بلند بهعنوان اثر برگزیده انتخاب شد و پس از آن در سال 1397 جایزهی سی و ششمین جشنوارهی کتاب سال جمهوری اسلامی را از آن خود کرد. این کتاب تاکنون 16 بار تجدید چاپ شده است و نشر افق آنرا منتشر کرده است و استقبال زیادی از آن شده است. خرید آنلاین و دانلود کتاب رهش، همچنین خرید نسخهی پی دی اف آن از فیدیبو امکانپذیر است. |
|