mft logo

معرفی کتاب من او

در تمام این سال‌هایی که حرف از فاجعه بار بودن سرانه مطالعه در ایران است، رضا امیرخانی، تقریبا تنها نویسنده‌ای بوده است که مردم برای خریدن کتاب آخرش (ر.ه.ش.) در اولین روز انتشار آن صف می‌کشند. هرچند شاید جمعیت مشتاق ایستاده در صف به نسبت مردمی که در خارج از کشور برای یک کتاب خاص صف کشیده‌اند، کمتر باشد، اما این موضوع به خودی خود، در شرایطی که آمار کتابخوانی ایرانیان بسیار ناراحت کننده است، پدیده‌ای جذاب و البته قابل تامل است. باید حتما در این مورد بررسی صورت گیرد، موضوع مورد تحلیل قرار گیرد، نوشته شود، اگر لازم بود میزگرد برگزار شود که امیرخانی در طول این سالیان چه کرده است که مخاطبش اینگونه مشتاق خواندن کتاب جدید اوست؟ و یا نویسندگان دیگر چه پارامترهایی را باید مد نظر قرار دهند که بتوانند مخاطب ایرانی را هرچه بیشتر به خواندن تشویق کنند.

منِ او؛ یک قصه عاشقانه

منِ او، قصه ماجرایی است عاشقانه از فرزند یکی از خانواده‌های اصیل و قدیمی تهرانِ دهه 1310-1320 خورشیدی. عشق فرزند خانواده‌ای ثروتمند، خانواده فتاح، به دختر خانواده‌ای که خدمتکاری این خانواده را می‌کنند. در اینجا نکته مهم این است که نگاه شخصیت اول داستان و کسی که او را تربیت کرده، ناشی از نگاه امیرخانی به اخلاق، بسیار انسانی است. امیرخانی باز هم نشان می‌دهد که ارزش انسان، خواه ثروتمند مثل خانواده فتاح، یا مثل خانواده اسکندر، از نظر سطح مالی نسبتا فقیر، به انسانیت اوست و نه میزان ثروتش و این باور را امیرخانی نه در قالب کلمات و عبارات مستقیم که در رفتار و رویه خانواده فتاح به خواننده منتقل می‌کند. شخصیت‌های رمان‌های امیرخانی-مانند خود او- اغلب انسان‌هایی هستند مذهبی. اما این عقاید، نه خود امیرخانی و نه شخصیتهای قصه‌اش را به دام ریا نمی‌کشاند. آن‌ها هرچه که هستند، واقعی‌اند. مثل خود امیرخانی که هرچه هست، خودش است. در مورد نام کتاب منِ او، در نگاه اول به نظر می‌رسد با اسمی خاص و نشانگر مفهومی عمیق روبرو هستیم. امیرخانی اما به سادگی به جای اینکه بخواهد از موجی که می‌توانسته نام این کتاب ایجاد کند، استفاده کند، واقعیت را می‌گوید، اینکه زمانی که در اواخر دهه هفتاد، مشغول نوشتن کتاب با کامپیوتر قدیمی‌اش بوده، با توجه به حافظه کم آن کامپیوترها قدیمی و بنا به توصیه دوستی، هر فصل را در یک فایل ذخیره می‌کند؛ از آنجا که نام هر فصل به این شکل بوده: یکِ من، یکِ او، دویِ من، دویِ او و...، و تمامی فایل‌ها را در نهایت در یک پوشه می‌ریزد، نام این پوشه را می‌گذارد من-او، و نام کتاب هم می‌شود منِ او. به همین سادگی و به قول خود نویسنده هیچ خبری از یک نام عجیب و غریب و عرفانی نیست. نکته بارز دیگر، تسلط نویسنده به محیط است. او شهر- تهران- را به خوبی می‌شناسد. از توصیف‌هایی که در قیدار و منِ او از تهران قدیم می‌کند، این نکته کاملا مشخص است. چه از نظر ظاهر شهر و چه از نظر موضوعات فرهنگی، او به توصیف شهر تسلط دارد. گفته می‌شود که او هنگام نوشتن من او، چیزی در حدود دو سال از زندگی‌اش را وقف مطالعه در مورد تهران قدیم کرد. چنین اطلاعاتی سبب شده که او از کوچکترین جزئیات هم غافل نشود. همچنین از نظر گویش مردم در تهران قدیم نیز، او تلاش کرده که نحوه صحبت کردن شخصیت‌ها متناسب با دوره زمانی مربوط به قصه باشد. گفتنی است، داستان منِ او، در عین حال که تم اصلی‌اش عاشقانه است، به موارد دیگری نیز در خلال داستان و بدون اینکه بخواهد خللی به قصه وارد کند، می‌پردازد. از جمله با توجه به اینکه ابتدای داستان در زمان سلنطت رضاشاه پهلوی بر این می‌گذرد، وی به نقد سیاست کشف حجاب و چالشی که خانواده‌های مذهبی در این بین با آن مواجه می‌شوند، اشاره می‌کند و نکته جالب اینکه، شخصیت‌های قصه، برای در امان ماندن از چنین چالش‌هایی، به کشوری غربی، فرانسه، مهاجرت می‌کنند. نکته‌ای که در کتاب دیگر امیرخانی، بیوتن (جایی که شخصیت اصلی داستان که جانباز جبهه جنگ ایران و عراق است، برای ازدواج و زندگی با دختری ایرانی که ساکن آمریکا است به آنجا مهاجرت می‌کند)، قابل مشاهده است، این است که امیرخانی به نحوی غیر مستقیم تلاش دارد بر این موضوع تاکید کند که مردم در سرتاسر دنیا، مردم هستند و علیرغم تفاوت‌های فرهنگی، بُعد انسانی و اشتراکات مردم در تمامی کشورها غیرقابل چشم پوشی است و چنین دیدی-در صورتی که اصحاب قدرت در کل دنیا به آن معتقد باشند- می‌تواند به پیشبرد صلح در دنیا کمک شایانی داشته باشد. موضوع دیگری که نویسنده در خلال داستان می‌آورد، ماجرای برخورد علی فتاح با انقلابیون جنبش استقلال الجزایر است. در اینجا به نظر می‌رسد که نویسنده تلاش دارد نشان دهد که عاقبت دیکتاتوری- چه از نوع الجزایری‌اش، و چه از نوع پهلوی و ایرانی آن- محتوم به شکست و فروپاشی است. (چنانچه جنبش استقلال الجزایر عاقبت در سال 1962 علیه استعمار فرانسه به پیروزی رسید) اما شاید مهمترین بخش داستان، ارتباط شخصیت اول، علی فتاح با درویشی به نام مصطفی است. درویشی که به نوعی نمادی از حقیقت، آگاهی و دانایی است، در عین اعتقاد به دین(ذکر او دائما یا علی مدد است)، به اخلاق تاکید فراوان دارد و در طول داستان مانند معلمی به علی درس زندگی می‌دهد. در اینجا موضوعی که به ذهن خطور می‌کند این است که نویسنده، از نظر معنوی جامعه را نقد می‌کند و معتقد است که چه در خانواده ایرانی (که شاید بهترین‌هایشان شبیه به خانواده فتاح باشند) و خصوصا مدرسه و فضای بیرون از خانه، آنطور که باید نتوانسته است فرزندانش را از بعد معنوی تربیت کند. چنان که این نقش در داستان منِ او، بر عهده صوفی و درویشی است از دنیا بریده که به نوعی در چارچوب‌های اجتماعی جامعه امروز قرار نمی‌گیرد. نویسنده علاوه بر پاک بودن درویش، بر دانایی او نیز تاکید دارد و از این دانایی در رساندن هرچه بیشتر علی فتاح به معنویتی که به نظر می‌رسد استعدادش را هم دارد، استفاده می‌کند.