MonjiyePenhan.ir

مهدی در ادبیات

     ظهور

شبی که یاد تو از خاطرم عبور کند

قسم به عشق، دلم خواهش حضور کند

کنار پنجره تنها نشسته ام که مگر

زکوچه مرکب فرخنده ات عبور کند

دل خزان زده من همیشه می خواهد

که فصل سبز تو را بارها مرور کند

به حلقه حلقه اشکم دخیل می بندم

که درد غیر تو را از تنم به دور کند

در آز پرده که تا نفخه مسیحایت

درون سینه بیداد و فتنه شور کند

به میهمانی چشمم قدم گذار که چشم

نثار مقدم تو آیه های نور کند

شبی که برق نگاهت فتد به خانه چشم

دل شکسته ما را پر از سرور کند

کنار پنجره انتظار، منتظران

نشسته اند که آن آشنا ظهور کند

           اسماعیل سکاک

 

         انتظار 

در انتظار نشستم خدا کند که بیاید

زتار و پود گسستم خدا کند که بیاید

عبور ثانیه ها را که قطره قطره شمردم

و دانه دانه شکستم خدا کند که بیاید

میان این همه عاشق چنین صبور و شکسته

به انتظار که هستم؟ خدا کند که بیاید

به شوق اینکه ببینم، سوارْ آمدنش را

کنار جاده نشستم خدا کند که بیاید

نیامده است و به یادش شکسته قفل دلی را

به پشت پنجره بستم، خدا کند که بیاید

مهران حسن زاده ـ اصفهان

 

موعود

برگرد ای یگانه ترین یاور زمین

ای آسمان گم شده در باور زمین

چشمان باختر همه در راه مانده است

تا چند جلوه می کنی از خاور زمین

موعود، ای ستاره پنهان من بتاب

ای روشنای عرصه پهناور زمین

چشم انتظار ماندن ما را بهانه ساز

برگرد ای یگانه ترین یاور زمین

مصطفی دانش سلیمانی

 

خدا کند که بیایی

گل همیشه بهارم، خدا کند که بیایی

اسیر طعنه خارم خدا کند که بیایی

چو بید دست و دلم را به چنگ باد سپردم

نمانده هیچ قرارم، خدا کند که بیایی

پر از ترانه و اشکم، به چشم های تو سوگند

برای آنکه ببارم خدا کند که بیایی

تمام سهم نگاهم از آسمان و زمینی

تمام دار و ندارم، خدا کند که بیایی

کنار جاری شب ها، برای آمدنت آه

هنوز آینه دارم، خدا کند که بیایی

برای گریه، تماشا... بهانه هرچه که باید

کنار چوبه دارم خدا کند که بیایی

رضا علی اکبری ـ اقلید فارس

 

آن روز...

می دانم این را عاقبت

یک روز غوغا می شود

عدل و امید و دوستی

چون گل، شکوفا می شود

بر خاک خشک سینه ه

پیغام باران می رسد

بر کام سرد دانه ه

بوی بهاران می رسد

آن روز فریاد همه

اللّه اکبر می شود

نخل امید بی کسان

پُرشاخه، پُر بَر می شود

از کعبه بانگی آشن

تا آسمان ها می رود

از ریشه می میرد ستم

دور پلیدان می رود

«مهدی» می آید بعد از او

دنیا دگرگون می شود

سنگِ دلِ سنگین دلان

آن روز پرخون می شود

مصطفی رحمان دوست

 

عمر انتظار

دل به ناگهانْ شبی دچار شد، نیامدی

چشم ماه و آفتاب تار شد، نیامدی

سنگ های سرزمین من در انتظار تو

زیر سمّ اسب ها غبار شد، نیامدی

چون عصای موریانه خورده دست های من

زیر بار درد تار و مار شد، نیامدی

ای بلندتر زکاش و دورتر زکاشکی

روزهای فتنه بی شمار شد، نیامدی

عمر انتظار ما، حکایت ظهور تو

قصه بلند انتظار شد، نیامدی

عبدالجبار کاکایی

 

صبح بی تو

صبح بی تو رنگ بعدازظهر یک آدینه دارد

بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد

بی تو می گویند تعطیل است کار عشق بازی

عشق امّا کی خبر از شنبه و آدینه دارد

جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو امّا

خاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد

روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم

ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد

خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد

عشق با آزارْ خویشاوندیِ دیرینه دارد

در هوای عاشقان پر می کشد با بی قراری

آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد

ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید

آن که در دستش کلید شهر پرآیینه دارد

قیصر امین پور

 

واژه غم

دو چشمم مرمرین از بارش غم بود، باور کن

و پشتم از غم هجران تو خم بود، باور کن

میان بیت بیت شعر من بغضی نهان می شد

وجودم غرق در، دریای ماتم بود، باور کن

کجایی ای حضور مبهم زیبای فرداها

که تفسیر نگاهم واژه غم بود، باور کن

میان موج های التماس و غربت و هجران

دو دستم عاشق دامان خاتم بود، باور کن

بیا دیگر که سهراب وجودم زخمی زخمی است

که بی تو نوشدارو جرعه ای سم بود، باور کن

هزاران جمعه بی تو تا خدا رفتم ولی افسوس

که در راهم صفای هم سفر کم بود، باور کن

محبوبه عباسی

 

 

عدالت روشن

ای بهترین دلیل تبسّم، ظهور کن

فصل کبود خنده ما را مرور کن

چرخی بزن به سمت نگاه غریب ما

از کوچه های بی کسی ما عبور کن

ما زایر تبسم بارانی توییم

ما را به حق آینه ها، خیس نور کن

ای راز سر به مهر اهورایی و شگفت

از ذهن ما، سؤال درخشان، خطور کن

ما را به التهاب معمای خود ببر

در ناگهانِ جلوه خود، غرق، شور کن

ما را ببر به خلوت کشف و شهود خویش

ما را به راه سیر و سلوکت عبور کن

ما بی شکیب نور تو را آه می کشیم

یا جلوه کن و یا دل ما را صبور کن

روح زمین کبود شب و دشنه است و ظلم

ما را برای چیدن ظلمت جسور کن

ای آخرین تبسم نور محمّدی(ص)

جان جهان، عدالت روشن، ظهور کن

رضا اسماعیلی

 

 

وارث ذوالفقار

پژمرده ام، ای بهار کی می آیی

خورشیدِ در انتظار کی می آیی؟

از ظلم، شب تیره شده روز بشر

ای وارث ذوالفقار کی می آیی؟

محمدرضا سهرابی نژاد

 

 

فریادرس

عاشقان را از سیاه و از سپید

جانب مهدی بود چشم امید

ای امید جمله مستضعفان

ای پناه بی پناهان جهان

روز و شب با صد زبان می خوانمت

جلوه ای کن تا که جان افشانمت

جلوه ای کن تا جهان روشن شود

شورزار سینه ها گلشن شود

وارهان ما را از این رویین قفس

دادخواهان را تویی فریادرس

حمید سبزواری

 

گل امید

امروز که آفتاب توحید دمید

در خانه نرجس گل امید دمید

می خواند حکیمه سوره قدر که دید

در وقت طلوع فجر خورشید دمید

سیدرضا مؤید

 

 

خدا کند که بیایی

نوای نای نیستان، خدا کند که بیایی

ضمیر روشن باران، خدا کند که بیایی

طلوع قدر سپیدی، بلوغ سبز رهایی

معاد رویش انسان، خدا کند که بیایی

به انهدام سیاهی، به انهدام جهالت

سفیر ناشر قرآن، خدا کند که بیایی

نماز خالص عشقی، رجاء منتظرانی

زلال چشمه ایمان، خدا کند که بیایی

تو شهر سبز صیامی، طلوع نظم سلامی

هلا تو رمز بهاران، خدا کند که بیایی

غبار رنج زمین را فضای تلخ زمان را

سماط صبح تو درمان، خدا کند که بیایی

عزیزالله زیادی

 

 

حسن سرمد

در جلوه فروغ حُسن سرمد آمد

آیینه تابناک احمد آمد

با دشمن دین بگو که از بُخل بمیر

احیاگر آیین محمد آمد

غلامرضا سازگار «میثم»

 

 

نگین انگشتر

تا سایه حجت خدا بر سر ماست

خورشیدِ فلکْ نگینِ انگشتر ماست

هرکس که به خاک پای او بوسه زند

خاک قدمش، سرمه چشم تر ماست

مرحوم محمدعلی مردانی

 

 

خوشا

خوشا آنان که غمخوار تو باشند

در این دنیا خریدار تو باشند

خوشا آنان که در وقت ظهورت

به امر حق زانصار تو باشند

حجت الاسلام شرفی

 

 

 

 

 

 

 
Copyright © | Designed by Amin Zahedi & Ali Bagheri| Validate XHTML and CSS