اکسپرسیونیسم یا هیجان‌نمایی شیوه‌ای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ‌های تند و اشکال کَجوَش (معوج) و خطوط زمخت بهره می‌گیرد. مرجع به وجود امدن سبك اكسپرسيونيسم در حقيقت سبك پست -امپرسيونيسم ونگوك بوده است .
این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگ‌های تند و تشویش انگیز، و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو، و شکل‌های اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با ژرفا نمایی به دور از قرار و سامان ایجاد می‌کردند و هرآنچه آرامش بخش و چشم نواز و متعادل بود از صحنهٔ کار خود بیرون می‌گذاشتند. آنها براي بيان كردن احساساستشون بدن انسان را به صورت اغراق اميز و تحريف شده اي ترسيم مي كنند در فرانسه اکسپرسیونیسم مدتها به عنوان نوعی مصیبت آلمانی دور انداخته شده بود. پل موران در متنی که به جاذبه و نفوذ ادبیات فرانسه در جهان اشاره می کند " لندن و نیویورک .... چشمهایشان به ما دوخته شده بود .... از برلین حرف نمی زنم که آن سالها در میان وحشت تورم و گرسنگی و اکسپرسیونیسم دست و پا می زد." از این رو از نظر فرانسوی ها اکسپرسیونیسم دوزخ دیگران بود یا دستکم نوعی سقوط زیبایی شناختی به دنبال شکست نظامی، سیاسی و جهانی. آثار تشنج آلود و نارس آن خبر از ورشکستگی تاریخی ملت آامان و سران آن می داد و جالب اینجاست که فرانسوی ها در عین حال که اکسپرسیونیسم را نمی شناختند از محکوم کردن آن ابائی نداشتند و از این نکته بی خبر بودند که ادبیات آلمان با ظهور اکسپرسیونیسم گذشته از اینکه دیگر نمی خواهد دنباله رو و مقلد ادبیات بیگانه باشد تاثیر این انقلاب ادبی که تنها هنرمندان یک نسل انجام دادند و بیش از ده سال دوام نیافت پس از از میان رفتن آن نیز هم در آلمان و هم به طور کلی در ادبیات و هنر جهان باقی خواهد ماند.
تاریخ انفجار اکسپرسیونیسم – زیرا این جریان برخلاف فوتوریسم و سورئالیسم نه نهضت حساب شده ای بود و نه مکتب تاسیس یافته ای – سال 1907 و پایان آن چند سالی پس از شکست آلمان در جنگ اول جهانی . این دوران کوتاه در عین حال دوران بسیار آشفته ای در تاریخ جهام است. در همین مدت کوتاه گذشته از جنگ جهانی انقلاب اکتبر در روسیه پیش آمد و عمر امپراتوری آلمان نیز پایان یافت. کسپرسیونیسم در واقع ناشی از نوعی برخورد تازه با زندگی است. یا بهتر بگوییم پیش بینی فاجعه است. در یک جامعه سرمایه داری وقیح و مسلط پرولتاریا از نظر اکثریت بر امپرسیالیم پیروز شده بود، اما نتیجه این پیروزی جنگ و شکست و جمهوری ناپایدار وایمار بود. اکسپرسیونیسم می خواهد که احساسات اساسی و وضع بشری را آنچنان که هست بیان نمی کند.

اکسپرسیونیسم عصیان است و پیشگویی فاجعه(Apocalypse ). تجربه انحطاط و بحران تمدن. این سبک به رغم انکار سنت می توان گفت که در یک خط تاریخی در صف جریانهایی مانند باروک و طوفان و شور قرار می گیرد و نیز اهام بخشان و پیشاهنگانی در جهان ادب و اندیشه دارد( از قبیل کلایست، هولدرلین، بوشنر و کیر که گور و نیچه و....) اما با تمام این احوال قالبهای ستنی را نفی می کند و از ادبیاتی دفاع می کند که تنها ادبیات باقی نمی ماند. اعتراض بر ضد قرار دادهای موجود قالب هنری در عین حال انکار چهره جامعه بورژوازی است و قیامی بر ضد نظم موجود.
در واقع اثری که پیش از خود مکتب به وجود آمده است مظهر آن شمرده می شود تابلویی است از ادوارد مونش، نقاش نروژی با عنوان جیغ. موجودی دیوانه از خشم لرزان در کنار نرده های پلی مشرف بر دریا که گویی بر اثر تشنجی بالا آمده است. جند حادثه فرهنگی در این مورد حائز اهمیت است: درخشش اندیشه نیچه پس از مرگش، رمان اولیس اثر جویس، افسانه رمبو، کشف تئاتر ضد ناتورالیستی، کشف مجدد آآثار گئورگ بوشنر، پژوهشهایی در موسیقی به ویژه موسیقی استراوینسکی و همچنین آشنایی ها با جاز، موفقیت کاباره های ادبی که فرانک ودکید از پایه گذاران آنها بود. با وجود این اغلب تاثیرات اولیه از هنرهای تجسمی مایه می گیرد نخست از وان گوگ، مونش و رودن، سپس از گروه انقلابی آلمانی "پل"، از پیکاسو و کوکوشکا، از گروه هنری " سوار کار آبی" که نام یکی از آثار کاندینسکی را روی آن گذاشته بودند و بحث و جدل شدی درباره ی هنر آبستره که از سال 1911 از سوی وورنیگر و کاندینسکی رواج یافت.

سبک های نقاشی